Papyrus

بسم الله الرحمن الرحیم

Papyrus

بسم الله الرحمن الرحیم

Papyrus
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۵ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

یکى، در پیش بزرگى از فقر خود شکایت مى‏کرد و سخت مى‏نالید . گفت: خواهى که ده هزار درهم داشته باشى و چشم نداشته باشى؟ گفت: البته که نه . دو چشم خود را با همه دنیا عوض نمى‏کنم.
گفت: عقلت را با ده هزار درهم، معاوضه مى‏کنى؟
گفت: نه .
گفت: گوش ودست و پاى خود را چطور؟
گفت: هرگز .
گفت: پس هم اکنون خداوند، صدها هزار درهم در دامان تو گذاشته است . باز شکایت دارى و گله مى‏کنى؟!بلکه تو حاضر نخواهى بود که حال خویش را با حال بسیارى از مردمان عوض کنى و خود را خوش‏تر و خوش بخت‏تر از بسیارى از انسان‏هاى اطراف خود مى‏بینى . پس آنچه تو را داده‏اند، بسى بیش‏تر از آن است که دیگران را داده‏اند و تو هنوز شکر این همه را به جاى نیاورده، خواهان نعمت بیش‏ترى هستى!
برگرفته از: امام محمد غزالی، کیمیاى سعادت، ج 2، ص 380
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 16 Tir 94 ، 04:23
سین الف میم
ن 2
بدترین دوست، کسی است که برای او به رنج و زحمت افتی.حضرت علی)ع(
نابود شد ، کسی که ارزش خود را ندانست.حضرت علی)ع(
هم نشین بی خرد مباش، که کار زشت خود را زیبا جلوه داده، دوست دارد تو همانند او باشی.حضرت علی)ع(
کار اندکی که ادامه یابد، از کار بسیاری که از آن به ستوه آیی امیدوار کننده تر است.حضرت علی)ع(
هنگامی که توانایی فزونی یابد، شهوت کاستی گیرد.حضرت علی)ع(
ای فرزند آدم ! خودت وصی مال خویش باش، امروز به گونه ای عمل کن که دوست داری پس از مرگت عمل کنند.حضرت علی)ع(
تندخویی بی مورد نوعی دیوانگی است، زیرا که تندخو پشیمان می شود، و اگر پشیمان نشد، پس دیوانگی او پایدار است.حضرت علی)ع(
هر گاه تهیدست شدید با صدقه دادن، با خدا تجارت کنید.حضرت علی)ع(
وفاداری با خیانت کاران نزد خدا نوعی خیانت، و خیانت به خیانت کاران نزد خدا وفاداری است.حضرت علی)ع(

حکیمانه jomalatziba.blogfa.com
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 15 Tir 94 ، 05:04
سین الف میم
آتش و آب و آبرو با هم
هر سه گشتند. در سفر. همراه.
عهد کردند. هر یکى گم شد.
با نشانى ز خود. شود پیدا.
گفت آتش. به هر کجا دود است.
میتوان یافتن. مرا آنجا.
آب گفتا. نشان من پیداست.
هر کجا باغ هست و سبزه بیا.
آبرو رفت و گوشه اى بگرفت.
گریه سر داد. گریه اى جانکا.
آتش آن حال دید و حیران شد.
آب. در لرزه شد. ز سر تا پا.
گفتش آتش. که گریه ى تو ز چیست ؟
آب گفتا. بگو نشانه چو ما
آبرو لحظه اى به خویش آمد
دیدگان پاک کرد و کرد نگاه
گفت. محکم مرا نگه دارید
گر شوم گُم نمیشوم پیدا.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 14 Tir 94 ، 03:26
سین الف میم
یک روز بزرگان شهر دیدند که ضرورتی وجود ندارد که همه چیز ممنوع باشد و جارچی‌ها را روانة کوچه و بازار کردند تا به مردم اطلاع بدهند که می‌توانند هر کاری دلشان می‌خواهد بکنند….

شهری بود که در آن، همه چیز ممنوع بود.

و چون تنها چیزی که ممنوع نبود بازی الک دولک بود، اهالی ‌شهر هر روز به صحراهای اطراف می‌رفتند و اوقات خود را با باری الک دولک می‌گذراندند.

و چون قوانین ممنوعیت نه یکباره بلکه به تدریج و همیشه با دلایل کافی وضع شده بودند، کسی دلیلی برای گلایه و شکایت نداشت و اهالی مشکلی هم برای سازگاری با این قوانین نداشتند.

سال ها گذشت. یک روز بزرگان شهر دیدند که ضرورتی وجود ندارد که همه چیز ممنوع باشد و جارچی‌ها را روانة کوچه و بازار کردند تا به مردم اطلاع بدهند که می‌توانند هر کاری دلشان می‌خواهد بکنند.

جارچی ها برای رساندن این خبر به مردم، به مراکز تجمع اهالی شهر رفتند و با صدای بلند به مردم گفتند:”آهای مردم! آهای … ! بدانید و آگاه باشید که از حالا به بعد هیچ کاری ممنوع نیست.”

مردم که دور جارچی ها جمع شده بودند، پس از شنیدن اطلاعیه، پراکنده شدند و بازی الک دولک شان را از سر گرفتند.

جارچی ها دوباره اعلام کردند: “می‌فهمید! شما حالا آزاد هستید که هر کاری دلتان می‌خواهد، بکنید.”

اهالی جواب دادند: “خب! ما داریم الک دولک بازی می‌کنیم.”

جارچی ها کارهای جالب و مفید متعددی را به یادشان آوردند که آنها قبلاً انجام می‌دادند و حالا دوباره می‌توانستند به آن بپردازند.

ولی اهالی گوش نکردند و همچنان به بازی الک دولک شان ادامه داند؛ بدون لحظه‌ای درنگ.

جارچی ها که دیدند تلاش شان بی‌نتیجه است، رفتند که به اُمرا اطلاع دهند.

اُمرا گفتند: ”کاری ندارد! الک دولک را ممنوع می‌کنیم.”

آن وقت بود که مردم دست به شورش زدند و همة امرای شهر را کشتند و بی‌درنگ برگشتند و بازی الک دولک را از سر گرفتند.

برگرفته از کتاب: شاه گوش میکند - ایتالو کالوینو

حکیمانه jomalatziba.blogfa.com
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 13 Tir 94 ، 06:01
سین الف میم
مردى خدمت على علیه السلام آمد و عرض کرد:

یا امیرالمؤمنین من حاجتى دارم .

حضرت فرمود:

حاجتت را روى زمین بنویس ! زیرا که من گرفتارى تو را آشکارا در چهره تو مى بین و لازم نیست بیانش کنی!

مرد روى زمین نوشت .

” انا فقیر محتاج ”  من فقیرى نیازمندم .

على علیه السلام به قنبر فرمود:

با دو جامه ارزشمند او را بپوشان .

مرد فقیر پس از آن ، با چند بیت شعر از امیرالمؤمنین علیه السلام تشکر نمود.

حضرت فرمود: یکصد دینار نیز به او بدهید!

بعضى گفتند:

یا امیرالمؤمنین او را ثروتمند کردى !

على علیه السلام فرمود:

من از پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که فرمود:

مردم را در جایگاه خود قرار دهید و به شخصیتشان احترام بگذارید. آنگاه فرمود:

من براستى تعجب مى کنم از بعضى مردم ، آنان بردگان را با پول مى خرند ولى آزادگان را با نیکى هاى خود نمى خرند.

نیکى ها انسان را برده و بنده مى کند.

منبع :بحار : ج 41، ص 34 و ج 74، ص 407
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 12 Tir 94 ، 03:44
سین الف میم
پدر بزرگم میگفت:‍‌«زندگی عجیب کوتاه است.حالا که گذشته را بیاد می آورم،زندگی به نظرم چنان فشرده می آید که مثلا نمی فهمم چطور ممکن است جوانی تصمیم بگیرد با اسبش به دهکده ی بعدی برود،امانترسد که مبادا-قطع نظر از اتفاقات بد-مدت زمان همین زندگی عادی و خوش و خرم،کفایت چنین سفری را نکند.» 

برگرفته از:کتاب پزشک دهکده- فرانتس کافکا

http://jomalatziba.blogfa.com/
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 11 Tir 94 ، 03:05
سین الف میم
یک بار به مترسکی  گفتم : لابد از ایستادن در این دشت خلوت خسته شده ای.

گفت : لذت ترساندن عمیق و پایدار است من از آن خسته نمی شوم.

دمی اندیشیدم و گفتم : درست است چون که من هم مزه این لذت را چشیده ام .

گفت : فقط کسانی که تن شان از کاه پر شده باشد این لذت را می شناسند.

آنگاه من از پیش او رفتم و ندانستم که که منظورش ستایش از من بود یا خوار کردن من.

یک سال گذشت و مترسک فیلسوف شد.

هنگامی که باز از کنار او میگذشتم دیدم دو کلاغ دارند زیر کلاهش لانه می سازند .

برگرفته از: کتاب دیوانه جبران خلیل جبران
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 11 Tir 94 ، 02:17
سین الف میم
صدفی به صدف مجاورش گفت:

در درونم درد بزرگی احساس میکنم ،

دردی سنگین که سخت مرا می رنجاند.

صدف دیگر با راحتی و تکبر گفت:

ستایش از آن آسمان ها و دریاهاست.

من در درونم هیچ دردی احساس نمیکنم.

ظاهر و باطنم خوب و سلامت است.

در همان لحظه خرچنگ آبی از کنارشان عبور کرد و سخنانشان را شنید.

به آن که ظاهر و باطنش خوب و سلامت بود گفت:

آری ! تو خوب و سلامت هستی اما دردی که همسایه ات در درونش احساس میکند مرواریدی است که زیبایی آن بی حد و اندازه است.

برگرفته از: کتاب سرگشته جبران خلیل جبران
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 10 Tir 94 ، 03:18
سین الف میم
روزی،گوساله ای باید از جنگل بکری می گذشت تا به چراگاهش برسد.گوساله ی بی فکری بود و راه پر پیچ و خم و پر فراز و نشیبی برای خود باز کرد.

روز بعد،سگی که از آن جا می گذشت،از همان راه استفاده کرد و از جنگل گذشت.مدتی بعد،گوساله راهنمای گله،آن راه را باز دید و گله اش را وادار کرد از آن جا عبور کنند.

مدتی بعد،انسان ها هم از همین راه استفاده کردند:می آمدند و می رفتند،به راست و چپ می پیچیدند،بالا می رفتند و پایین می آمدند،شکوه می کردند و آزار می دیدند و حق هم داشتند.اما هیچ کس سعی نکرد راه جدید باز کند.

مدتی بعد،آن کوه راه،خیابانی شد.حیوانات بیچاره زیر بارهای سنگین،از پا می افتادند و مجبور بودند راهی که می توانستند در سی دقیقه طی کنند،سه ساعته بروند،مجبور بودند که همان راهی را بپیمایند که گوساله ای گشوده بود.

سال ها گذشت و آن خیابان،جاده ی اصلی یک روستا شد،و بعد شد خیابان اصلی یک شهر.همه از مسیر این خیابان شکایت داشتند،مسیر بسیار بدی بود.

در همین حال،جنگل پیر و خردمند می خندید و می دید که انسان ها دوست دارند مانند کوران،راهی را که قبلا باز شده،طی کنند،و هرگز از خود نپرسند که آیا راه بهتری وجود دارد یا نه؟

برگرفته از: کتاب قصه هایی برای پدران. فرزندان. نوه ها- پائولوکوئیلو
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 08 Tir 94 ، 01:28
سین الف میم
یک روز صبح «بودا» در بین شاگردانش نشسته بود که مردی به جمع آنان نزدیک شد و پرسید:
 آیا خدا وجود دارد؟
«بودا» پاسخ داد:
بله، خدا وجود دارد.
بعد از ناهار سروکله‌ی مرد دیگری پیدا شد که پرسید:
 آیا خدا وجود دارد؟
«بودا» پاسخ داد:
نه، خدا وجود ندارد.
اواخر روز مرد سومی همین سؤال را از «بودا» پرسید. پاسخ بودا به او چنین بود:
خودت باید این را برای خودت روشن کنی.
یکی از شاگردان گفت:
استاد این منطقی نیست. شما چطور می‌توانید به یک سؤال سه جواب بدهید؟
بودا که به روشن‌بینی رسیده بود، پاسخ داد:
چون آنان سه شخص مختلف بودند و هرکس از راه خودش به خدا می‌رسد: عده‌ای با اطمینان، عده‌ای با انکار و عده‌ای با تردید.

برگرفته از: کتاب مكتوب - پائولوکوئیلو
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ 06 Tir 94 ، 02:11
سین الف میم