Papyrus

بسم الله الرحمن الرحیم

Papyrus

بسم الله الرحمن الرحیم

Papyrus
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

چه کشکی چه پشمی-داستان کوتاه

Sunday, 25 Mordad 1394، 06:47 AM
چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید.از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت، خواست فرود آید، ترسید.باد شاخه ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد.دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند.در حال مستاصل شد.از دور بقعه امامزاده ای را دید و گفت:
ای امام زاده گله ام نذر تو، از درخت سالم پایین بیایم.
قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی تری دست زد و جای پایی پیدا کرده و خود را محکم گرفت.گفت:
ای امام زاده خدا راضی نمی شود که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی.نصف گله را به تو می دهم و نصفی هم برای خودم.
قدری پایین تر آمد.وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت:
ای امام زاده نصف گله را چطور نگهداری می کنی؟ آن ها را خودم نگهداری می کنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می دهم.
وقتی کمی پایین تر آمد گفت:
بالاخره چوپان هم که بی مزد نمی شود کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.
وقتی باقی تنه را سرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به گنبد امامزاده انداخت و گفت:
مرد حسابی چه کشکی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یک غلطی کردیم.غلط زیادی که جریمه ندارد.
موافقین ۲ مخالفین ۰ 94/05/25
سین الف میم

نظرات  (۳)

26 Mordad 94 ، 05:30 علیرضـــــا معمـــــاری
سلام مومن
زیبا بود... خداقوت

بروزیم با
پوستر ''گلوله های مجازی''

منتظر نظرات خوب و سازندتون هستیم...
نظرتون درمورد تبادل لینک؟!
یامولا
25 Mordad 94 ، 22:45 ذره ی ناچیز
و این است حکایت خیلی از آدمهای دنیایی این روزها...

خیلی خوب بود و قابل تامل!
التماس دعا...
25 Mordad 94 ، 08:03 پدرام یراقچی
خخخخخ
عجب آدمایی پیدا میشن
سید جان چند سال پیش یه نذر کردم اما الان هرچی فکر میکنم یادم نمیاد
چیکار باید بکنم
ممنون از پست جالبتون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی