Papyrus

بسم الله الرحمن الرحیم

Papyrus

بسم الله الرحمن الرحیم

Papyrus
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۸۷ مطلب توسط «سین الف میم» ثبت شده است

یکی از مدیران آمریکایی که مدتی برای یک دوره آموزشی به ژاپن رفته بود، تعریف کرده است که :
روزی از خیابانی که چند ماشین در دو طرف آن پارک شده بود می گذشتم. رفتار جوانکی نظرم را جلب کرد. او با جدیت و حرارتی خاص مشغول تمیز کردن یک ماشین بود. بی اختیار ایستادم. مشاهده فردی که این چنین در حفظ و تمیزی ماشین خود می کوشد مرا مجذوب کرده بود. مرد جوان پس از تمیز کردن ماشین و تنظیم آیینه های بغل، راهش را گرفت و رفت چند متر آن طرفتر، در ایستگاه اتوبوس منتظر ایستاد. رفتار وی گیجم کرد.
به او نزدیک شدم و پرسیدم: »مگر آن ماشینی را که تمیز کردید متعلق به شما نبود؟«
نگاهی به من انداخت و با لبخندی گفت: »من کارگر کارخانه ای هستم که آن ماشین از تولیدات آن است. دلم نمی خواهد اتومبیلی را که ما ساخته ایم کثیف و نامرتب جلوه کند.«
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 14 Mordad 94 ، 06:30
سین الف میم
ﺍﮔﺮ می خوﺍﻫﯽ ﺣﺎﻟﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﺪ،
ﺣﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮔﺮﻩ ﻧﺰﻥ..!
.
ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍﺣﺖ،
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﯽ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻫﻢ ﺣﺎﻟﺸﺎﻥ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ..!
.
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﯽ چقدﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﻬﻢ ﻭ ﻋﺰﯾﺰ ﻫﺴﺘﯽ؟
ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺳﺮﺍﻏﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﯿﺮﯼ!
ﺩﺭ ﺍین صورت ﯾﺎ ﺩﻟﺘﻨﮕﺖ می شوند ﻭ ﯾﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ می کنند!
.
ﺍﮔﺮ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻧﺖ ﺷﺪﻧﺪ ﻗﺪﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻥ،
ﻭ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻗﯿﻤﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﺪﻩ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺍﮔﺮ
ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ، به رﺍﺣﺘﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺸﺎﻥ ﮐﻦ..!!
•●ஜ دکتر الهی قمشه ای ஜ●•٠
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 14 Mordad 94 ، 06:01
سین الف میم
امشب از دولت می دفع ملالی کردیم
این هم از عُمر شبی بود که حالی کردیم
ما کجا و شب میخانه خدایا چه عجب
کز گرفتاری ایام مجالی کردیم
تیر از غمزة ساقی، سپر از جام شراب
با کماندار فلک جنگ و جدالی کردیم
غم به روئین تنی جام می انداخت سپر
غم مگو عربده با رستم زالی کردیم
باری از تلخی ایام به شور و مستی
شکوه با شاهد شیرین خط و خالی کردیم
نیمی از رخ بنمود و خمی از ابرویی
وسط ماه تماشای هلالی کردیم
روزة هجر شکستیم و هلال ابرویی
منظر افروز شب عید وصالی کردیم
بر گل عارض از آن زلف طلایی فامش
یاد پروانة زرین پر و بالی کردیم
مکتب عشق بماناد و سیه حجره غم
که در او بود اگر کسب کمالی کردیم
چشم بودیم چومه شب همه شب تا چون صبح
سینه آئینة خورشید جمالی کردیم
عشق اگر عمر نه پیوست بزلف ساقی
غالب آنست که خوابی و خیالی کردیم
شهریار غزلم خوانده غزالی وحشی
بد نشد با غزلی صید غزالی کردیم
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 14 Mordad 94 ، 05:51
سین الف میم
پادشاهی درویشی را به زندان انداخت. نیمه شب درخواب دید که بی گناه است به زندان رفت وآزادش کرد،گفت: چه حاجت داری تا برآورده سازم؟ درویش گفت:من که خدایی به این بزرگی دارم که نیمه شب برای آزادکردنم ترا ازخواب بیدارمیکند،پس حاجتم را نیز ازاومی طلبم.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 13 Mordad 94 ، 11:04
سین الف میم
مرد فاسقی همیشه احکام و مسائل شرعی را به زنش تعلیم می داد و همواره وی را به زهد و پارسایی وا می داشت.
عالمی از او پرسید: سبب چیست که خود آن چنان هستی و زنت را این چنین وا می داری؟
مرد گفت: من خود می دانم به جهنم خواهم رفت می خواهم این زن به بهشت رود تا در جهنم پیش من نباشد و لااقل آن جا از دستش راحت باشم!
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 09 Mordad 94 ، 05:44
سین الف میم
جای همه ی شما خالی.الآن صحن جمهوری نشستم منتظرم نماز جماعت شروع بشه.نائب الزیاره هستم خدا بخواد.زیارت امام رضا قسمت همتون بشه.اگه دلتون پر کشید و حال خوبی بهتون دست داد من رو هم از دعاتون بی نصیب نکنید.التماس دعا.
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 03 Mordad 94 ، 03:51
سین الف میم
شخصی باهیجان و اضطراب ، به حضور امام صادق " ع " آمد و گفت :
درباره من دعایی بفرمایید تا خداوند به من وسعت رزقی بدهد ، که‏ خیلی فقیر و تنگدستم .
امام :هرگز دعا نمی‏کنم .
چرا دعا نمی‏کنید ! ؟
برای اینکه خداوند راهی برای اینکار معین کرده است ، خداوند امر کرده که روزی را پی‏جویی کنید ، و طلب نمایید . اما تو می‏خواهی در خانه‏ خود بنشینی ، و با دعا روزی را به خانه خود بکشانی !
برگرفته از:کتاب داستان راستان_استاد مطهری
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ 28 Tir 94 ، 06:33
سین الف میم
... لبخند تاثیر عجیبی داره اگه به دوست هدیه کنی انرژی مضاعفی برمیگرده اگه به دشمن بزنی او را پشیمان و شرمنده میکنه و اگه به کسیکه نمیشناسی هدیه کنی سخاوتمندی...
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 27 Tir 94 ، 21:37
سین الف میم
... انسانهای بزرگ برای بزرگداشت خود نیازی به تحقیر دیگران ندارند زیرا هر انسانی را هدیه خدا میدانند...
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 27 Tir 94 ، 21:36
سین الف میم
دهقانی یک گونی پر از گندم روی الاغ خود گذاشته بود و به آسیاب می برد.
در بین راه گونی از پشت الاغ روی زمین افتاد. دهقان کوشش زیادی کرد که گونی را مجددا روی پشت حیوان بگذارد، اما موفق نشد، زیرا گونی بسیار سنگین بود.
بنابراین منتظر شد که شخصی از آنجا عبور کند. پس از مدت کوتاهی، سواری نزدیک شد. وقتی دهقان متوجه شد که مرد سوار، مالک زمین های بسیار و قصری در همان نزدیکی هاست، خجالت زده شد.
هنگامی که سوار متوجه مشکل مرد شد، از اسب خود پایین آمد و گفت:” دوست من، می بینم که کمی بدشانسی آورده ای، بنابراین برای کمک به تو درست به موقع رسیدم.”
این را گفت و یک طرف گونی گندم را گرفت. دهقان هم طرف دیگر آن را بلند کرد و با هم آن را روی پشت الاغ گذاشتند. دهقان که بسیار متعجب شده بود، زیر لب گفت:
”سرور من، چطور می توانم این کمک شما را جبران کنم؟”
نجیب زاده گفت:
”کار ساده ای است، هر گاه دیدی، انسانی نیاز به کمک دارد، همین کار را انجام بده”
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 23 Tir 94 ، 05:00
سین الف میم