Papyrus

بسم الله الرحمن الرحیم

Papyrus

بسم الله الرحمن الرحیم

Papyrus
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

یاری-داستان کوتاه

Tuesday, 23 Tir 1394، 05:00 AM
دهقانی یک گونی پر از گندم روی الاغ خود گذاشته بود و به آسیاب می برد.
در بین راه گونی از پشت الاغ روی زمین افتاد. دهقان کوشش زیادی کرد که گونی را مجددا روی پشت حیوان بگذارد، اما موفق نشد، زیرا گونی بسیار سنگین بود.
بنابراین منتظر شد که شخصی از آنجا عبور کند. پس از مدت کوتاهی، سواری نزدیک شد. وقتی دهقان متوجه شد که مرد سوار، مالک زمین های بسیار و قصری در همان نزدیکی هاست، خجالت زده شد.
هنگامی که سوار متوجه مشکل مرد شد، از اسب خود پایین آمد و گفت:” دوست من، می بینم که کمی بدشانسی آورده ای، بنابراین برای کمک به تو درست به موقع رسیدم.”
این را گفت و یک طرف گونی گندم را گرفت. دهقان هم طرف دیگر آن را بلند کرد و با هم آن را روی پشت الاغ گذاشتند. دهقان که بسیار متعجب شده بود، زیر لب گفت:
”سرور من، چطور می توانم این کمک شما را جبران کنم؟”
نجیب زاده گفت:
”کار ساده ای است، هر گاه دیدی، انسانی نیاز به کمک دارد، همین کار را انجام بده”
موافقین ۱ مخالفین ۰ 94/04/23
سین الف میم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی