پیامبر
Wednesday, 15 Ordibehesht 1395، 11:06 PM
پیامبر دستش را به شاخه خشکیده درخت گرفته بود و آن را تکان می داد
برگ های زرد شاخه، مثل باران بر زمین می ریخت
یکی از یاران پیامبر به نام سلمان، با تعجب به ایشان
نگاه کرد، با خود گفت
چرا پیامبر با شاخه درخت بازی می کند؟
از پیامبر شنیده بود که نباید وقت را به کارهای بیهوده
گذراند؛
به همین دلیل، از روی کنجکاوی از پیامبر پرسید
ای رسول خدا! چرا این شاخه راتکان تکان می دهید؟
پیامبر مثل همیشه با تبسمی شیرین، مثل یک دوست
او را نگاه کردند و فرمودند
برگ های این درخت، مثل گناه های آدم مؤمنه که وضومی گیرد
و نماز را آن طور که خدا دوست داره، می خواند.
سلمان، به یک عالمه برگ زرد و خشک شده ای که
پای درخت جمع شده بود، نگاهی کرد و در حالی که دلش هوای
نماز خواندن کرده بود، رفت تا وضو بگیرد و نماز بخواند
عید مبعث مبارک
95/02/15