معامله-داستان کوتاه
Saturday, 24 Mordad 1394، 06:22 AM
پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی
پسر )دانشجوی رشته مهندسی صنایع(: نه! من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم
پدر: اما دختر مورد نظر من، *دختر استیو جابز* است
پسر: آهان اگر اینطوریه، قبول است
پدر به نزد * استیو جابز* می رود
پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم
استیو جابز: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند
پدر: اما این مرد جوان، قائم مقام »مدیرعامل بانک جهانی« است
استیو جابز: اوه، که اینطور! در این صورت قبول است
بالاخره پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی می رود
پدر: مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیرعامل سراغ دارم
مدیرعامل: اما من به اندازه کافی معاون دارم
پدر: اما این مرد جوان داماد *استیو جابز* است
مدیرعامل: اوه، اگر اینطور است، باشد
و معامله به این ترتیب انجام می شود
پسر )دانشجوی رشته مهندسی صنایع(: نه! من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم
پدر: اما دختر مورد نظر من، *دختر استیو جابز* است
پسر: آهان اگر اینطوریه، قبول است
پدر به نزد * استیو جابز* می رود
پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم
استیو جابز: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند
پدر: اما این مرد جوان، قائم مقام »مدیرعامل بانک جهانی« است
استیو جابز: اوه، که اینطور! در این صورت قبول است
بالاخره پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی می رود
پدر: مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیرعامل سراغ دارم
مدیرعامل: اما من به اندازه کافی معاون دارم
پدر: اما این مرد جوان داماد *استیو جابز* است
مدیرعامل: اوه، اگر اینطور است، باشد
و معامله به این ترتیب انجام می شود
94/05/24