سفر کوتاه-داستان کوتاه
Thursday, 11 Tir 1394، 03:05 AM
پدر بزرگم میگفت:«زندگی عجیب کوتاه است.حالا که گذشته را بیاد می آورم،زندگی به نظرم چنان فشرده می آید که مثلا نمی فهمم چطور ممکن است جوانی تصمیم بگیرد با اسبش به دهکده ی بعدی برود،امانترسد که مبادا-قطع نظر از اتفاقات بد-مدت زمان همین زندگی عادی و خوش و خرم،کفایت چنین سفری را نکند.»
برگرفته از:کتاب پزشک دهکده- فرانتس کافکا
http://jomalatziba.blogfa.com/
برگرفته از:کتاب پزشک دهکده- فرانتس کافکا
http://jomalatziba.blogfa.com/
94/04/11