تاجر روغن-داستان کوتاه
Saturday, 1 Esfand 1394، 06:15 PM
مردی از راه فروش روغن ثروتی کلان اندوخته بود و به خاطر حرصی که داشت همیشه به غلام خود میگفت در وقت خرید روغن، هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغن بیشتری برداشته شود و برعکس در وقت فروختن، آن دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود. هر چه غلام او را از این کار بر حذر میداشت مرد توجه نمیکرد تا این که روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد. وقتی کشتی به میان دریا رسید، دریا توفانی شد. ناخدا فرمان داد تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود و مسافران از خطر غرق شدن برهند. آن مرد از ترس جان، خیکها را یکی یکی به دریا میانداخت. در این حال غلام گفت: «ارباب انگشت انگشت مبر تا خیک خیک نریزی.»
دوست عزیز و کاربر گرامی
درصورتی که تمایل دارید بی نهایت آگهی رایگان ثبت نمایید و کارها و تبلیغات خود را به دیگران معرفی نمایید فرصت را از دست ندهید
همین حالا می توانید این کار را انجام دهید
فقط کافی است بر روی لینک زیر کلیک نماید
http://www.niyazmandy.com
آدرس کانال تلگرام ما:
https://telegram.me/niyazmandy_com
توجه...توجه:
دوستان عزیزی که صاحب وبلاگ و سایت می باشند می توانند به سایت ما مراجعه کرده و وبلاگ و سایت خود را بصورت رایگان به دیگران معرفی کنند
وبلاک و سایت خود را در قسمت سمت راست سایت
معرفی وبلاک و سایت ثبت نمایید
معرفی کانال تلگرام:
اگر صاحب کانال تلگرام می باشید می توانید آن را در سایت ما معرفی کنید
اگر می خواهید بیشتر دیده شوید فرصت را از دست ندهید
موفق و پیروز باشید