Papyrus

بسم الله الرحمن الرحیم

Papyrus

بسم الله الرحمن الرحیم

Papyrus
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

باغبان نابینا

Monday, 24 Farvardin 1394، 06:50 AM
مردی در یك خانه‌ی كوچك، با باغچه‌ای بزرگ و بسیار زیبا زندگی می كرد. او چند سال پیش در اثر یك تصادف، بینایی خود را از دست داده بود و همه‌ی اوقات فراغتش را در آن باغچه به سر می برد. گیاهان را آب می داد، به چمن‌ها می رسید و رزها را هرس می كرد.

باغچه در بهار، تابستان و پاییز، منظره‌ای دل‌انگیز داشت و سرشار از رنگ‌های شاد بود.

روزی، شخصی كه ماجرای باغبان كور را شنیده بود، به دیدار او آمد. از باغبان پرسید: «خواهش می كنم، به من بگویید چرا این كار را می كنید

آن گونه كه شنیده‌ام، شما اصلاً قادر به دیدن نیستید.»

«بله، من كاملاً نابینا هستم!»

«پس چرا این همه برای باغچه‌ی خود زحمت می كشید؟ شما كه قادر به تشخیص رنگ‌ها نیستید، پس چه بهره‌ای از این همه گل‌های رنگارنگ می برید؟»

باغبان كور به پرچین باغچه تكیه داد و لبخندزنان به مرد غریبه گفت:

«خب، من دلایل خوبی برای این كار خود دارم. من همواره از باغبانی خوشم می آمد. به نظرم میرسد كه دست كشیدن از این كار به سبب نابینایی، دلیل قانع‌كننده‌ای نیست. البته نمیتوانم ببینم كه چه گیاهانی در باغچه‌ام می رویند؛ ولی هنوز می توانم آنها را لمس و احساس كنم. من نمی توانم رنگ‌ها را از هم تشخیص دهم، ولی می توانم عطر گل‌هایی را كه می كارم، ببویم و دلیل دیگر من، شما هستید.»

«چرا من؟ شما كه اصلاً مرا نمی شناسید!»

«البته من شما را نمی شناسم، ولی گاهی اوقات، شخصی چون شما از اینجا رد می شود و كنار باغچه‌ی من می ایستد. اگر این تكه زمین، باغچه‌ای بدون گیاه و خشك بود، دیدن منظره‌ی آن برای شما خوشایند نبود. به نظر من نباید از انجام كاری به این سبب چشم‌پوشی كنیم كه در نگاه نخست، سود چندانی برای خود ما ندارد؛ در صورتی كه ممكن است كمك ناچیزی به دیگران بكند.»

مرد به فكر فرو رفت و گفت: «من از این زاویه به موضوع نگاه نكرده بودم.»

باغبان پیر لبخندزنان به سخن خود ادامه داد:

«به علاوه مردم از اینجا رد می شوند و با دیدن باغچه‌ی من، احساس شادی میکنند وبا من هم صحبت میشند مثل شما و البته برای یک نابینا این یک مسئله ی مهم است..





لطفا نظر بدید
موافقین ۲ مخالفین ۰ 94/01/24
سین الف میم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی