Papyrus

بسم الله الرحمن الرحیم

Papyrus

بسم الله الرحمن الرحیم

Papyrus
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۸۷ مطلب توسط «سین الف میم» ثبت شده است

.
👈در دنیایی که هـرزگی را عشـق معنا می کنند,
👈حجـاب را املـی می دانند,
👈شهـدا را به سخـره می گیرند,
👈به عقـایدت می خندند,
👈حـرام را حـلال می دانند,
👈گناهـان بزرگ را کوچک می پندارند,
👈و خـدا را نیز...
.
✨مبـادا دلسـرد شـوی...!
.
که خـدایت در قـرآن می گوید :
.
💓"نَحْـنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبـْلِ الْوَرِیدِ"💓
.
و برای تو همیـن بس است
که خـدا #نبـض رگ های تو باشـد!💕
.
#پس_دلسـرد_نشو!🌸

❤️❤️
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 14 Aban 94 ، 18:38
سین الف میم

فردی به نام حاج عبدعون، برادرش را که به مرض سختی دچار شده بود نزد حافظ الصحه، یکی از سه پزشک معروف کربلا می برد. پس از چند ماه معالجه سودی نمی کند و هر روز حال او بدتر می شود عبدعون نزد پزشک می رود و سخنان زشتی به او می گوید و خطاب می کند که:اسمت خیلی بزرگ است ولی از معالجه تو سودی ندیدیم. بعد بدون خداحافظی می رود. ولی بر خلاف انتظار از آن روز به بعد حال برادرش بهتر می شود و یک دفعه شفا می یابد. نزد حافظ الصحه می رود و عذر خواهی می کند.
 
طبیب می گوید: بنشین تا برایت بگویم. من بعد از سخنان تو خیلی دل شکسته شدم. ظهر، هنگام ادای نماز به حضرت علی اکبر (علیه السلام) متوسل شدم و عرض کردم ای نور چشم حسین (علیه السلام) تو را به حق پدرت قسم می دهم که شفای این مریض را از خدا بخواه. دیدی چگونه به من توهین کرد؟ بسیار گریه کردم.
همان شب در خواب خدمت آقا علی اکبر (علیه السلام) شرف یاب شدم عرض ادب کردم و همان مطلب را تکرار کردم. فرمودند: من شفای آن مریض را از خدا خواستم و از هاتفی شنیدم که « این مریض مردنی است و تا نه روز دیگر می میرد ولی به برکت دعا و شفاعت شما خدا با شفای او سی سال به عمرش افزوده است و از همین ساعت او را شفا دادیم.» آن مرد سی سال دیگر عمر کرد و در هفتاد سالگی در گذشت. وصیت کرد پیکرش را پایین پای حضرت علی اکبر (علیه السلام) دفن کنند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 04 Aban 94 ، 00:46
سین الف میم
گفتم: دعا چیست ؟ گفت: طلب نیازازبی نیاز گفتم:التماس دعا چیست؟ گفت: خوبان را دردرگاه خدا واسطه قرار دادن. دراین شبهای ماه محرم التماس دعا
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 02 Aban 94 ، 23:51
سین الف میم
چه قدر به ارزشتان اضافه می شود؟
یک شمش آهن را در نظر بگیرید که ارزش آن 5 دلار است.
اگر از این شمش آهن در کوره آهنگری، نعل اسب بسازید ارزش آن 10 دلار خواهد شد.
چنانچه همین شمش را به یک کارگاه سوزن سازی بدهیم، بهای سوزن های ساخته شده از آن بالغ بر 3285 دلار خواهد بود.
ولی اگر این شمش را به یک کارخانه ساعت سازی بدهیم. قیمت فنرهای ساعتی که نهایتا از آن ساخته می شود 250000 دلار خواهد شد.
در واقع، تفاوت ارزش ایجاد شده بین 5 دلار و 250000 دلار است.
شما با خودتان چه می کنید؟
از خودتان چه می سازید؟
بخشی از کتاب صفر تا یک پیتر تی یل
با علیرضا بهشتی
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 20 Mehr 94 ، 01:47
سین الف میم
مرد روستایی از مال دنیا یک الاغ، خورجین و مقداری گندم داشت . روزی گندم ها را داخل یک لنگه خورجین ریخت آن را بار الاغ کرد و خودش نیز پیاده راه افتاد .
هر چند قدمی که می رفت خورجین کج می شد و مجبور بود دوباره آن را راست کند.
در همان هنگام مردی به او رسید و گفت :
این چه طرز بار بردنه؟ چرا گندم ها را نصف نمی کنی و آن را در دو لنگه خورجین نمی گذاری؟ چرا خودت سوار الاغ نمی شوی ؟
مرد روستایی با تعجب گفت :
شما چه قدر عاقلید ، نکند که انسان فرزانه ای هستید و همه چیز را می دانید ؟
بلافاصله به گفته های او عمل کرد و سپس از او پرسید ، شما چه کاره هستید؟
مرد جواب داد : شغل خاصی ندارم.
پرسید : حتماً خیلی پولدار هستید؟
پاسخ داد : خیر.
گفت : پس دانشمند هستید و از این راه درآمد داری؟
جواب داد : خیر.
بالاخره روستایی گفت : پس چه کاره هستی؟
او گفت : بی کارم.
مرد روستایی با عصبانیت از الاغش پایین آمد دوباره گندم ها را به حالت اولیه برگرداند و به راهش ادامه داد.
مرد گفت : تو از پیشنهاد من خوشت آمد ، پس چرا تغییر عقیده دادی؟
روستایی گفت : تو اگر چیزی سرت می شد کاره ای می شدی . پس حرف هایت هم به درد نمی خورد!
نکته :
آن چه هستید بهتر شما را معرفی می کند تا آن چه می گویید.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 19 Mehr 94 ، 00:50
سین الف میم
مردی حاشیه خیابون بساط پهن کرده بود،
زردآلو هر کیلو500تومن،
هسته زردآلو هرکیلو 700تومن.
یکی پرسید چرا هسته اش از خود زرد زردالو گرونتره؟؟؟
فروشنده گفت چون عقل آدم رو زیاد میکنه.
مرد کمی فکر کردُ گفت، یه کیلو هسته بده .
خرید و همون نزدیکی نشست و مشغول شکستن و خوردن شد با خودشگفت:
چه کاری بود، زردآلو میخریدم هم خود زردالو رو میخوردم هم هسته شو، هم ارزونتر بود
رفتُ همین حرف رو به فروشنده گفت
فروشنده گفت: بــــــله ، نگفتم عقل آدم رو زیاد میکنه !!!
چه زود هم اثر کرد
شادروان علی اکبر دهخدا
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 19 Mehr 94 ، 00:48
سین الف میم
روزی فردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد ...
یک روحانی او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای!
یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!
یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد!
یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند!!!
یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت!
یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!
یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند!
یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است!
یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی!!!
سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد...!
اگر دل بخواهد امورات زندگی را میشه آسان کرد هم بخود و هم بدیگران
.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 17 Mehr 94 ، 00:07
سین الف میم
عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو
خوب و بد می گذرد وای به حال من و تو
قرعه امروز به نام من و فردا دگری
می خورد تیر اجل بر پر و بال من و تو
مال دنیا نشود سد ره مرگ کسی
گیرم که کل جهان باشد از آن من و تو....
هر مرد شتربان اویس قرنی نیست
هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست
هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد
هر احمد و محمود رسول مدنی نیست
بر مرده دلان پند مده خویش میازار
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست...
۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ 26 Shahrivar 94 ، 19:59
سین الف میم
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺷﻐﻠﺶ ﺩﺍﻣﺪﺍﺭﯼ ﺑﻮﺩ, ﻧﻘﻞ ﻣﯿﮑﺮﺩ :
ﮔﺮﮔﯽ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﮑﯽ ﺩﺭ ﺁﻏﻞ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻣﺎ ﺯﺍﯾﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺳﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﻮﻟﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ
ﺍﻭﺍﺋﻞ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻣﺨﻔﯿﺎﻧﻪ ﻣﺮﺗﺐ ﺑﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ
ﻫﺎﯾﺶ ﻣﯿﺮﺳﯿﺪ , ﭼﻮﻥ ﺁﺳﯿﺒﯽ ﺑﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻧﻤﯿﺮﺳﺎﻧﺪ ﻭﺑﺨﺎﻃﺮ ﺗﺮﺣﻢ ﺑﻪ
ﺍﯾﻦ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻭ ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﺶ, ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﮑﺮﺩﯾﻢ, ﻭﻟﯽ ﮐﺎﻣﻼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﻧﻈﺮ ﺩﺍﺷﺘﻢ .
ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺩﻩ ﮔﺮﮒ ﺑﻪ ﺷﮑﺎﺭ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﻣﺮﻏﯽ, ﺧﺮﮔﻮﺷﯽ ، ﺑﺮﻩﺍﯼ ﺷﮑﺎﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺼﺮﻑ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﺶ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ .
ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺭﻓﺖ ﺁﻣﺪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺁﻏﻞ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﺑﻮﺩ, ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺘﻌﺮﺽ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻣﺎ
ﻧﻤﯿﺸﺪ .
ﻣﺎ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﺁﻣﺎﺭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻭﺑﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻭﮐﺎﻣﻼ " ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﻮﺩﯾﻢ،
ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ .
ﯾﮏﺑﺎﺭ ﻭ ﺩﺭ ﻏﯿﺎﺏ ﻣﺎﺩﻩ ﮔﺮﮒ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﮑﺎﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ, ﺑﭽﻪﻫﺎﯼ ﺍﻭ
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺮﻩﻫﺎ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻨﺪ !
ﻣﺎ ﺻﺒﺮﮐﺮﺩﯾﻢ, ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ؛ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺎﺩﻩ ﮔﺮﮒ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ
ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻈﺮﻩ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ, ﺑﻪ ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﺶ ﺣﻤﻠﻪﻭﺭ ﺷﺪ؛ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﮔﺎﺯ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﯿﺰﺩ ﻭ
ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﻭ ﺟﯿﻎ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﯿﺰ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ
ﻭ ﺍﺯ ﺁﻏﻞ ﻣﺎ ﺭﻓﺖ .
ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ, ﺑﺎ ﮐﻤﺎﻝ ﺗﻌﺠﺐ ﺩﯾﺪﯾﻢ, ﮔﺮﮒ, ﯾﮏ ﺑﺮﻩ ﺍﯼ ﺷﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﮑﺸﺘﻪ ﻭ
ﺯﻧﺪﻩ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺁﻏﻞ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺭﻓﺖ . «
ﺍﯾﻦ ﯾﮏ ﮔﺮﮒ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺳﻪ ﺧﺼﻠﺖ :
ﺩﺭﻧﺪﮔﯽ
ﻭﺣﺸﯽﺑﻮﺩﻥ
ﻭ ﺣﯿﻮﺍﻧﯿﺖ
ﺷﻨﺎﺧﺘﻪﻣﯿﺸﻮﺩ
ﺍﻣﺎ ﻣﯿﻔﻬﻤﺪ, ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺩﺍﺧﻞ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺴﯽ ﺷﺪ ﻭ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﻨﺎﻩ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﻥﮐﺮﺩ
ﺑﻪ ﺍﻭ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻧﮑﻨﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺿﺮﺭﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺯﺩ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻧﻤﺎﯾﺪ
ﻫﺮ ﺫﺍﺗﯽ ﺭﻭ ﻣﯿﺸﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩ,ﺟﺰ ﺫﺍﺕ ﺧﺮﺍﺏ ....
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ 17 Shahrivar 94 ، 06:50
سین الف میم
ﺭﻭﺯﯼ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻭ ﻃﺮﻓﺸﺎﻥ ﺍﺑﻮﺑﮑﺮ ﻭ ﻋﻤﺮ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﻫﻤﺮﺍﻫﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻗﺪّ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﻠﻨﺪ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﮔﻔﺘﻨﺪ : » ﻳﺎ ﻋﻠﻲ ﺃﻧﺖ ﺑﻴﻨﻨﺎ ﻛﻨﻮﻥ ﻟﻨﺎ «
ﯾﻌﻨﯽ : » ﺍﯼ ﻋﻠﯽ , ﺗﻮ ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﻣﺎ ﻣﺜﻞ ﻧﻮﻥ ﻟﻨﺎ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﯽ « ) ﺑﻪ ﮐﻠﻤﻪ ﻟﻨﺎ ﺩﻗﺖ ﮐﻨﯿﺪ , ﻧﻮﻥ ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﻻﻡ ﻭ ﺍﻟﻒ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭﮐﻮﺗﺎﻩ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ (
ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻓﯽ ﺍﻟﺒﺪﺍﻫﻪ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺑﺸﺎﻥ ﻓﺮﻣﻮﺩ : »ﻟﻮ ﻻ ﺃﻧﺎ ﺑﻴﻨﻜﻤﺎ ﻟﻜﻨﺘﻤﺎ ﻻ «
ﯾﻌﻨﯽ : » ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺑﯿﻦ ﺷﻤﺎ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﺪ ﻻ ) ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻫﯿﭻ(
ﮐﺸﻒ ﺍﻻﺳﺮﺍﺭ ﻓﯽ ﺷﺮﺡ ﺍﻻﺳﺘﺒﺼﺎﺭ , ﺝ ۱ ، ﺹ ۱۶۶
آمد که بگیرد ز علی نقطه ضعفی
بیچاره ندانست علی نقطه ندارد
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 17 Shahrivar 94 ، 06:41
سین الف میم