Papyrus

بسم الله الرحمن الرحیم

Papyrus

بسم الله الرحمن الرحیم

Papyrus
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۸۷ مطلب توسط «سین الف میم» ثبت شده است


دانشجویی که سال آخر دانشکده خود را می‌گذراند به خاطر پروژه‌ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت.او در پروژه خود از 50 نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت یا حذف ماده شیمیایی (دی هیدورژن مونوکسید) توسط دولت را امضا کنند و برای این درخواست خود، دلایل زیر را عنوان کرده بود : 1-مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد و استفراغ می‌شود. 2- عنصر اصلی باران اسیدی است. 3-وقتی به حالت گاز در می‌آید بسیار سوزاننده است. 4- استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می‌شود. 5-باعث فرسایش اجسام می‌شود. 6-حتی روی ترمز اتومبیل‌ها اثر منفی می‌گذارد. 7-حتی در تومورهای سرطانی یافت شده است. از 50 نفر فوق، 43 نفر دادخواست را امضا کردند. 6 نفر به طور کلی علاقه‌ای نشان ندادند و اما فقط 1 نفر می‌دانست که ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» در واقع همان آب است !
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 07 Farvardin 94 ، 08:38
سین الف میم


یک برنامه‌نویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوایى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. برنامه‌ نویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. برنامه‌نویس دوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را نمی‌دانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من جوابش را نمی‌دانستم من ۵ دلار به شما می‌دهم.  مهندس مجدداً معذرت خواست و چشم هایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار، برنامه‌نویس پیشنهاد دیگرى داد. گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید ۵ دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ٥٠ دلار به شما می‌دهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با برنامه‌نویس بازى کند. برنامه‌نویس نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامه‌نویس داد. حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چیست که وقتى از تپه بالا می‌رود ۳ پا دارد و وقتى پائین می‌آید ۴ پا؟» برنامه‌نویس نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز بدرد بخورى پیدا نکرد. سپس براى تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ (chat) زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند. بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و ٥٠ دلار به او داد. مهندس مودبانه ٥٠ دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. برنامه‌نویس بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون اینکه کلمه‌اى بگوید 5 دلار به او داد و دوباره خوابید....
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 07 Farvardin 94 ، 08:30
سین الف میم


جانی ساعت ۲ از محل کارش خارج شد و چون نیم ساعت وقت داشت تا به محل کار دوستش برود، تصمیم گرفت با همان یک دلاری که در جیب داشت ناهار ارزان قیمتی بخورد و راهی شرکت شود. چند رستوران گران قیمت را رد کرد تا به رستورانی رسید که روی در آن نوشته شده بود: ”ناهار همراه نوشیدنی فقط یک دلار”. جانی معطل نکرد، داخل رستوران شد و یک پرس اسپاگتی و یک نوشابه برداشت و سر میز نشست. گارسون برایش دو نوع سوپ، سالاد، سیب زمینی سرخ کرده، نوشابه اضافه، بستنی و دو نوع دسر آورد و به اعتراض جانی توجهی نکرد که گفت: ”ولی من این غذاها رو سفارش ندادم.” گارسون که رفت جانی شانه ای بالا انداخت و گفت: ”خودشان می فهمند که من نخوردم!” اما جانی موقعی فهمید که این شیوه آن رستوران برای کلاهبرداری است که رفت جلو صندوق و متصدی رستوران پول همه غذاها رو حساب کرد و گفت ۱۵ دلار و ۱۰ سنت. جانی معترض شد: ”ولی من هیچ کدوم رو نخوردم!” و مرد پاسخ داد ”ما آوردیم، می خواستین بخورین!” جانی که خودش ختم زرنگ های روزگار بود، سری تکان داد و یک سکه ۱۰ سنتی روی پیشخوان گذاشت و وقتی متصدی اعتراض کرد، گفت: ”من مشاوری هستم که بابت یک ساعت مشاوره ۱۵ دلار می گیرم.” متصدی گفت: ”ولی ما که مشاوره نخواستیم!” و جانی پاسخ داد: ”من که اینجا بودم! می خواستین مشاوره بگیرین!” و سپس به آرامی از آنجا خارج شد.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 07 Farvardin 94 ، 08:26
سین الف میم
میخواهم برگردم به روزهای کودکی
آن زمان ها که:پدر تنها قهرمانمان بود
عشق تنها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالا ترین نقطه شانه های پدر بود
بد ترین دشمنانم خواهر و برادرم بودند
تنها دردم زانو های زخمی ام بودند
تنها چیزی که میشکست اسباب بازی هایم بود
ومعنای خداحافظی تا فردا بود...!
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 07 Farvardin 94 ، 07:49
سین الف میم

چه مهمان های بی درد سری هستند مردگان

نه به دستی ظرفی را چرک می کنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعند
و اندکی سکوت...
حسین پناهی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 07 Farvardin 94 ، 07:35
سین الف میم
آگاه باشید، همانا زبان پاره ای از وجود انسان است، اگر آمادگی نباشد سخن نمی گوید، و به هنگام آمادگی، گفتار او را مهلت نمی دهد، همانا ما امیران سخن می باشیم، درخت سخن در ما ریشه دوانده، و شاخه های آن بر ما سایه افکنده است.

بدانید که همانا شما در روزگاری هستید که گوینده حق اندک، و زبان از راستگویی عاجز، و حق طلبان بی ارزشند، مردم گرفتار گناه، و به سازشکاری هم داستانند، جوانشان بداخلاق، و پیرانشان گناهکار، و عالمشان دورو، و نزدیکشان سودجویند، نه خردسالانشان بزرگان را حرمت می نهند و نه توانگرانشان دست مستمندان را می گیرند.

حضرت علی (ع)
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 07 Farvardin 94 ، 07:31
سین الف میم
برای خوشبخت شدن زندگی خود را به یک "هدف"گره بزنید نه به"آدمها"...
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 07 Farvardin 94 ، 05:59
سین الف میم
هیچکسی تنهانیست...
تاخداهست کسی تنهانیست...
من اگرگم شده ام،تواگرخسته شدی...
ما اگر مانده زراه درپس و پیش قدم،
خسته ودرمانده شدیم...
پشت پرچین بلند غم ومهر...
درپس پرده ی اشک من وتو جایگاه گرم خداست،
درپس هرنفسی که فرومیرودومیاید،درپس ضربه ی نبضیست که درگردن ماست,,,
مااگرتنهاییم...
من و توگم شده ایم ...او همین جاست کنارمن وتو،،سالهامنتظراست تابه سویش بدویم ازسرشوق....
تاصدایش بزنیم ازسرعجز....
تابفهمیم که او
,,,مونس واقعی خلوت ماست,,,,
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 06 Farvardin 94 ، 07:47
سین الف میم
به هیچ کس و هیچ چیز در دنیا دل نبند...حتی سایه ات در تاریکی تو را تنها میگذارد...
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 06 Farvardin 94 ، 07:45
سین الف میم
چقدر جالبند واژه های وارونه مثل:گنج وجنگ،درمان و نامرد،قه قه و هق هق...اما درد همان درد است.آقا جان دلم دردی دارد که درمانش فقط 'آرامش' وارونه میخواهد،'شمارا'.
الهم عجل لولیک الفرج
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 06 Farvardin 94 ، 07:38
سین الف میم