Papyrus

بسم الله الرحمن الرحیم

Papyrus

بسم الله الرحمن الرحیم

Papyrus
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان
روزی فردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد ...
یک روحانی او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای!
یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!
یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد!
یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند!!!
یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت!
یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!
یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند!
یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است!
یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی!!!
سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد...!
اگر دل بخواهد امورات زندگی را میشه آسان کرد هم بخود و هم بدیگران
.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 17 Mehr 94 ، 00:07
سین الف میم
عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو
خوب و بد می گذرد وای به حال من و تو
قرعه امروز به نام من و فردا دگری
می خورد تیر اجل بر پر و بال من و تو
مال دنیا نشود سد ره مرگ کسی
گیرم که کل جهان باشد از آن من و تو....
هر مرد شتربان اویس قرنی نیست
هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست
هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد
هر احمد و محمود رسول مدنی نیست
بر مرده دلان پند مده خویش میازار
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست...
۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ 26 Shahrivar 94 ، 19:59
سین الف میم
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺷﻐﻠﺶ ﺩﺍﻣﺪﺍﺭﯼ ﺑﻮﺩ, ﻧﻘﻞ ﻣﯿﮑﺮﺩ :
ﮔﺮﮔﯽ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﮑﯽ ﺩﺭ ﺁﻏﻞ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻣﺎ ﺯﺍﯾﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺳﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﻮﻟﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ
ﺍﻭﺍﺋﻞ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻣﺨﻔﯿﺎﻧﻪ ﻣﺮﺗﺐ ﺑﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ
ﻫﺎﯾﺶ ﻣﯿﺮﺳﯿﺪ , ﭼﻮﻥ ﺁﺳﯿﺒﯽ ﺑﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻧﻤﯿﺮﺳﺎﻧﺪ ﻭﺑﺨﺎﻃﺮ ﺗﺮﺣﻢ ﺑﻪ
ﺍﯾﻦ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻭ ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﺶ, ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﮑﺮﺩﯾﻢ, ﻭﻟﯽ ﮐﺎﻣﻼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﻧﻈﺮ ﺩﺍﺷﺘﻢ .
ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺩﻩ ﮔﺮﮒ ﺑﻪ ﺷﮑﺎﺭ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﻣﺮﻏﯽ, ﺧﺮﮔﻮﺷﯽ ، ﺑﺮﻩﺍﯼ ﺷﮑﺎﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺼﺮﻑ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﺶ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ .
ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺭﻓﺖ ﺁﻣﺪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺁﻏﻞ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﺑﻮﺩ, ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺘﻌﺮﺽ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻣﺎ
ﻧﻤﯿﺸﺪ .
ﻣﺎ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﺁﻣﺎﺭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻭﺑﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻭﮐﺎﻣﻼ " ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﻮﺩﯾﻢ،
ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ .
ﯾﮏﺑﺎﺭ ﻭ ﺩﺭ ﻏﯿﺎﺏ ﻣﺎﺩﻩ ﮔﺮﮒ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﮑﺎﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ, ﺑﭽﻪﻫﺎﯼ ﺍﻭ
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺮﻩﻫﺎ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻨﺪ !
ﻣﺎ ﺻﺒﺮﮐﺮﺩﯾﻢ, ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ؛ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺎﺩﻩ ﮔﺮﮒ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ
ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻈﺮﻩ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ, ﺑﻪ ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﺶ ﺣﻤﻠﻪﻭﺭ ﺷﺪ؛ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﮔﺎﺯ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﯿﺰﺩ ﻭ
ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﻭ ﺟﯿﻎ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﯿﺰ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ
ﻭ ﺍﺯ ﺁﻏﻞ ﻣﺎ ﺭﻓﺖ .
ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ, ﺑﺎ ﮐﻤﺎﻝ ﺗﻌﺠﺐ ﺩﯾﺪﯾﻢ, ﮔﺮﮒ, ﯾﮏ ﺑﺮﻩ ﺍﯼ ﺷﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﮑﺸﺘﻪ ﻭ
ﺯﻧﺪﻩ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺁﻏﻞ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺭﻓﺖ . «
ﺍﯾﻦ ﯾﮏ ﮔﺮﮒ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺳﻪ ﺧﺼﻠﺖ :
ﺩﺭﻧﺪﮔﯽ
ﻭﺣﺸﯽﺑﻮﺩﻥ
ﻭ ﺣﯿﻮﺍﻧﯿﺖ
ﺷﻨﺎﺧﺘﻪﻣﯿﺸﻮﺩ
ﺍﻣﺎ ﻣﯿﻔﻬﻤﺪ, ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺩﺍﺧﻞ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺴﯽ ﺷﺪ ﻭ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﻨﺎﻩ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﻥﮐﺮﺩ
ﺑﻪ ﺍﻭ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻧﮑﻨﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺿﺮﺭﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺯﺩ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻧﻤﺎﯾﺪ
ﻫﺮ ﺫﺍﺗﯽ ﺭﻭ ﻣﯿﺸﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩ,ﺟﺰ ﺫﺍﺕ ﺧﺮﺍﺏ ....
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ 17 Shahrivar 94 ، 06:50
سین الف میم
ﺭﻭﺯﯼ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻭ ﻃﺮﻓﺸﺎﻥ ﺍﺑﻮﺑﮑﺮ ﻭ ﻋﻤﺮ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﻫﻤﺮﺍﻫﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻗﺪّ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﻠﻨﺪ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﮔﻔﺘﻨﺪ : » ﻳﺎ ﻋﻠﻲ ﺃﻧﺖ ﺑﻴﻨﻨﺎ ﻛﻨﻮﻥ ﻟﻨﺎ «
ﯾﻌﻨﯽ : » ﺍﯼ ﻋﻠﯽ , ﺗﻮ ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﻣﺎ ﻣﺜﻞ ﻧﻮﻥ ﻟﻨﺎ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﯽ « ) ﺑﻪ ﮐﻠﻤﻪ ﻟﻨﺎ ﺩﻗﺖ ﮐﻨﯿﺪ , ﻧﻮﻥ ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﻻﻡ ﻭ ﺍﻟﻒ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭﮐﻮﺗﺎﻩ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ (
ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻓﯽ ﺍﻟﺒﺪﺍﻫﻪ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺑﺸﺎﻥ ﻓﺮﻣﻮﺩ : »ﻟﻮ ﻻ ﺃﻧﺎ ﺑﻴﻨﻜﻤﺎ ﻟﻜﻨﺘﻤﺎ ﻻ «
ﯾﻌﻨﯽ : » ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺑﯿﻦ ﺷﻤﺎ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﺪ ﻻ ) ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻫﯿﭻ(
ﮐﺸﻒ ﺍﻻﺳﺮﺍﺭ ﻓﯽ ﺷﺮﺡ ﺍﻻﺳﺘﺒﺼﺎﺭ , ﺝ ۱ ، ﺹ ۱۶۶
آمد که بگیرد ز علی نقطه ضعفی
بیچاره ندانست علی نقطه ندارد
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 17 Shahrivar 94 ، 06:41
سین الف میم
مَن اگر با مَن نباشم می شَوَم تنها ترین
کیست با مَن گر شَوَم مَن باشد از مَن ماترین
مَن نمی دانم کی ام مَن ، لیک یک مَن در مَن است
آن که تکلیف مَنَش با مَن مَنِ مَن ، روشن است
مَن اگر از مَن بپرسم ای مَن ای همزاد مَن !
ای مَن غمگین مَن در لحظه های شاد مَن !
هرچه از مَن یا مَنِ مَن ، در مَنِ مَن دیده ای
مثل مَن وقتی که با مَن می شوی خندیده ای
هیچ کس با مَن ، چنان مَن مردم آزاری نکرد
این مَنِ مَن هم نشست و مثل مَن کاری نکرد
ای مَنِ با مَن ، که بی مَن ، مَن تر از مَن می شوی
هرچه هم مَن مَن کنی ، حاشا شوی چون مَن قوی
مَن مَنِ مَن ، مَن مَنِ بی رنگ و بی تأثیر نیست
هیچ کس با مَن مَنِ مَن ، مثل مَن درگیر نیست
کیست این مَن ؟ این مَنِ با مَن زمَن بیگانه تر
این مَنِ مَن مَن کنِ از مَن کمی دیوانه تر ؟
زیر باران مَن از مَن پر شدن دشوار نیست
ورنه مَن مَن کردن مَن ، از مَنِ مَن عار نیست
راستی ! این قدر مَن را از کجا آورده ام ،
بعد هر مَن بار دیگر مَن ، چرا آورده ام ؟
در دهان مَن نمی دانم چه شد افتاد مَن
مثنوی گفتم که آوردم در آن هفتاد من
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 11 Shahrivar 94 ، 04:51
سین الف میم
وقتی حضرت عیسی علیه السلام از خداونددر خواست کرد کسی را به او نشان دهد که نزد خدا محبوب تر از او باشد ، خداوند عیسی را به پیرزنی که در کنار دریا زندگی می کرد راهنمایی نمود . وقتی عیسی علیه السلام به سراغ آن خانم آمد ، دید در خرابه ای زندگی می کند وبا بدنی فلج و چشمانی نابینا در گوشه ای رها شده است . وقتی حضرت عیسی
» الحَمدُ للهِ المُنعِمِ المُفضِلِ المُجمِلِ المُکرِمِ«
خدایا شکرت که نعمت دادی ، کرم کردی ، زیبایی دادی ، کرامت دادی .
حضرت عیسی علیه السلام تعجب کرد که اوبا این بدن فلج که فقط دهانش کار می کند ، چرا چنین ستایش می کند ؟ با خود گفت که او از اولیای خداست ومن بی اجازه وارد خرابه شدم ؛ برگردم ، اجازه بگیرم و بعد داخل شوم . به دم خرابه بازگشت و گفت : » السَّلامُ علیکُ یا أَمةَ الله« پیرزن گفت : » وعلیک السَّلام یا روح الله«. عیسی پرسید : خانم ! مگر مرا می بینی ؟
گفت : نه . پرسید : پس از کجا دانستی که من روح الله هستم؟ پیرزن گفت : همان خدایی که به تو گفت مرا ببین ، به من هم گفت چه کسی می آید . عیسی با اجازه آن خانم وارد خرابه شد وپرسید : خداوند به تو چه داده است که این قدر تشکّر می کنی ؟ تشکّر تو برای چیست ؟ پیرزن گفت : یا عیسی ، آن چه به من داده بود از من گرفت ، آیا همین طور پس گرفته است ؟ آیا وقتی می خواست آن را از من بگیرد ، به من نگاه کرد وپس گرفت ؟ عیسی فرمود : آری ، اوّل به تو نگاه کرده وبعد پس گرفته است . پیرزن گفت : من به همان نگاه او خوشم . خدا این نگاه رابه دیگری نداشته وبه من کرده است ؛ پس جای شکر دارد .
چنین پیرزنی به خداوند وصل است در حالی که پیامبر هم نبود . در واقع استادِ حضرت عیسی علیه السلام شد . امّا وقتی برای ما مصیبتی
پیش می آید ، فکر می کنیم خدا با ما قهر کرده است در حالی که برخی از آن ها جبران گناهان ماست تا خداوند متعال در آخرت ما را عذاب نکند ، برخی دیگر از گرفتاری ها به خاطر این است که از خدا غافل نشویم ، برخی دیگر هم به خاطر این است که خدا دوستمان دارد و می خواهد به خاطر صبر بر مشکلات ، پاداش بیشتری دریافت کنیم .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 11 Shahrivar 94 ، 03:31
سین الف میم
یک روز سگی از کنار
شیر خفته ای رد میشد .
وقتی سگ دید شیر خوابیده ، طنابی آورد و شیر را محکم به درختی بست!
وقتی شیر بیدار شد متوجه وضعیتش شد .
و سعی کردتا طناب را
باز کند اما نتوانست .
در همان هنگام خری در حال گذر بود .
شیر رو به خر کرد و گفت:
ای خر اگر مرا از این بند برهانی نیمی از جنگل را به تو میدهم .
خر ابتدا تردید کرد و بعد طناب را از دور دستان شیر باز کرد.
وقتی شیر رها شد و
خود را از خاک و گرد
و عبار خوب تکانید ،
رو به خر کرد و گفت:
من به تو نیمی از جنگل
را نمیدهم
خر با تعجب گفت:
ولی تو قول دادی!!!
شیر گفت :من به تو تمام جنگل را میدهم .
زیرا در جنگلی که سگان، دیگران را بند کشند و خران برهانند دیگر
ارزش زندگی
کردن ندارد...
"کلیله و دمنه"
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 10 Shahrivar 94 ، 13:36
سین الف میم
می گن یه روز ، ﺩﻭ تا ﻭﻫﺎﺑﯽ ﻣﻮﻗﻊ ﺳﻮﺍﺭﺷﺪﻥ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ می شن ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍ ﺷﯿﻌﻪ ﺳﺖ . . .
تصمیم می گیرن ﮐﻪ شیعه رو ﺍﺫﯾﺘﺶ ﮐﻨﻦ
ﺍﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺩﻭﻣﯽ ﮔﻔﺖ :
ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺗﻌﻄﯿﻼﺕ ﺑﺮﻡ ﻟﺒﻨﺎﻥ ؛ ﺍﻣﺎ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺷﯿﻌﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻪ ؛ اه اه اه نرفتم . ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﺑﺤﺮﯾﻨﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺷﺪ ﺍﻣﺎ قبول نکردم ؛ ﭼﻮﻥ ﺍﮐﺜﺮﯾﺖ ﺷﯿﻌﻪ ﻫﺴﺘﻦ . ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺮﻡ ﻋﺮﺍﻕ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻋﺮﺍﻕ ﻫﻢ ﭘﺮﺍﺯﺷﯿﻌﻪ ﺍﺳﺖ ؛
ﺭﻓﯿﻘﺶ ﮔﻔﺖ : ﺧﺐ ﭼﺮﺍ ﻧﺮﻓﺘﯽ ﺍﺭﻭﭘﺎ؟؟
ﮔﻔﺖ :
ﺍﻭﻧﺠﺎﻫﻢ ﺗﺸﯿﻊ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪﻩ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻧﺎ ؛ ﻫﺮﺟﺎ ﺑﺮﯼ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﺑﺮﻣﯿﺨﻮﺭﯼ. . .
ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻥ ﺗﺎ ﺧﺸﻢ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺷﯿﻌﻪ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭﻥ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺷﯿﻌﻪ ﻫﻢ ﺑﺎ ﮐﻤﺎﻝ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﺑﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﺟﻬﻨﻢ نمیری؟ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺗﻨﻬﺎ جایی هست ﮐﻪ ﺷﯿﻌﻪ ﻧﺪﺍﺭه و پر از وهابیه !!!
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ 03 Shahrivar 94 ، 08:05
سین الف میم
یک مبارز هرگز به موجودات بی گناه شر نمی رساند اما هنگام حفاظت از ارزشهایش از هیچ کوششی دریغ نمی کند. شر نرساندن مربوط است به موقعیتهای روزمره زندگی نه مواجه با وقایع بحرانی مرگ یا زندگی. برای صلح و خشم زمانی خاص وجود دارد. خوشبختانه مبارز واقعی این تفاوت را می داند.
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 31 Mordad 94 ، 12:00
سین الف میم
ذهن انسان مبارز درگیر مسئله "من که هستم و در آینده چگونه فردی خواهم بود" می باشد. او برای رسیدن به هدفش هر کاری که لازم است را انجام می دهد. سوابق، خانواده و جایی که در آن رشد کرده، چیزی جز گذشته ای تمام شده نیست. اینها نمی توانند زندگی وی را کنترل کنند. او خود افسار زندگیش را به دست می گیرد. از همین الان شروع کن. تصمیم بگیر تا یک مبارز باشی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 31 Mordad 94 ، 05:59
سین الف میم