فقر
Saturday, 1 Farvardin 1394، 04:41 PM
می خواهم بگویم فقر همه جا سر می کشد...
فقر گرسنگی نیست، عریانی هم نیست...
فقر چیزی را نداشتن است اما آن چیز پول نیست... طلا و غذا هم نیست...
فقر همان گرد و خاکی است که بر روی کتاب های فروش نیافته ی یک کتاب
فروشی می نشیند...
فقر تیغه های برنده ی ماشین بازیافت است که روزنامه های برگشتی را خرد
می کند...
فقر کتیبه ی سه هزار ساله ایست که روی آن یادگاری نوشته اند...
فقر پوست موزی است که از پنجره ی یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود...
فقر همه جا سر می کشد. فقر شب را بی غذا سر کردن نیست...
فقر روز را بی اندیشه سر کردن است....
( دکترعلی شریعتی)
فقر گرسنگی نیست، عریانی هم نیست...
فقر چیزی را نداشتن است اما آن چیز پول نیست... طلا و غذا هم نیست...
فقر همان گرد و خاکی است که بر روی کتاب های فروش نیافته ی یک کتاب
فروشی می نشیند...
فقر تیغه های برنده ی ماشین بازیافت است که روزنامه های برگشتی را خرد
می کند...
فقر کتیبه ی سه هزار ساله ایست که روی آن یادگاری نوشته اند...
فقر پوست موزی است که از پنجره ی یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود...
فقر همه جا سر می کشد. فقر شب را بی غذا سر کردن نیست...
فقر روز را بی اندیشه سر کردن است....
( دکترعلی شریعتی)
94/01/01