Papyrus

بسم الله الرحمن الرحیم

Papyrus

بسم الله الرحمن الرحیم

Papyrus
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

بعد از عملیات بچه هاخوشحال از اینکه توانسته بودند  ازمیان آتش وخون
به آنجا برسند از ته دل می خندیدند  ،با فرمانده شوخی می کردند. فرمانده گفت :


-        برادرها  می خوام آخرین آمار رو بگیرم.مرتضی . کسی مرتضی رو ندید.


یکی گفت :


-        مجروح شد جاموند .


-         احمد بی سیم چی.


-
         
خیلی دلش می خواست  همراه ما بیاد ،اماجا موند.


همه خندیدند.


-
         
باقر . معاون گروهان.


-
         
اسیر شده .

امیر ؟


-
         
جامونده.


-
         
حسن .راننده تدارکات؟


-
         
جامونده.


-
         
بهنام؟


-
         
مجروح شد شاید بیا د پیش ما.


-
         
حاج قاسم؟


-
         
اسیر شد.


-
         
سلمان ؟


-
         
جا مونده.


-
         
حمید ؟


-
         
جامونده.


  فرمانده تشکر کرد گفت :


-
         
براشون دعاکنید .ما  به رفیقامون قول شفاعت دادیم.
شهادت
روزی اونها  نبوده اما شاید روزی  بیان پیش ما.


 
-
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ 05 Khordad 94 ، 12:59
سین الف میم
وقت بسیار تنگ و راه بسته بود. یکی گفت :
-   قرعه کشی کنیم.
هر هفت نفر می خواستند بر قرعه کشی نظارت داشته باشند. هریک سنگ خودش را به سینه می زد. یک برگه مرخصی را که ته جیب یکی از خودشان پیدا شده بود  به هشت قسمت تقسیم وپاره کردند.در تاریکی شب  نام هر هفت نفر را نوشتند. همه سرک کشیدن تا مطمئن شوند نامشان نوشته شده است. گذشت ستاره سهیل شده بود. فرمانده از میان کلاه آهنی یکی از کاغذ ها را برداشت. دستش لرزید و آن را باز کرد. چهارده چشم  حریصانه انگشتان فرمانده را می نگریست.همه خود را محق میدانستند. قرعه به نام کوچکترینشان افتاد. همه با اندوه و حسرت به او نگاه کردندو بعد از فرمانده او را در آغوش گرفتند.  خفه وبی صدا گریه کردند وبا او خداحافظی کردند.
برنده خوشحال به طرف میدان مین دوید،پرند ه ای که از قفس می پرید. فرمانده کاغذ  قرعه را بعنوان آخرین یادگاری از پسرش درمشت گرفته بود.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 04 Khordad 94 ، 04:03
سین الف میم
دو روز از ماه خرداد گذشته بود.

سرعت پیشروی نیروهای پیاده آنقدر زیاد بود که نزدیک ظهر توی شهر دنبال یک دیدگاه جدید می گشتیم. ازآنجا به بعد دیگر او با آن سن کم بلدچی ما شده بود ، با هم راه افتادیم ، زیرا بچه آن شهر بود. می گفت:

- مو خرمشهر رو مثل کف دس می شناسوم ،خو شَهرمه، خانه مانه ، یادگار همه خانواده مانه.

خانواده ای که می گفت هر کدام بعد ازشهادت به دست نظامیان ارتش بعث عراق دریک شهر دیگربه خاک سپرده شده بودند.

شوق دیدن خانه شان دیدنی بود. وقتی شنید رسیدیم نزدیک خرمشهر، خودش را به دیدگاه رساند. وقتی شنید نزدیک محله شان هستیم از پشت بی سیم همه بچه های دیده بانی را به خانه شان دعوت کرد.

وقتی شنیدخانه شان تنها سنگر دشمن باقیمانده در شهراست که مقاومت می کند، ایستاد.

 

گرای خانه شان را گرفت به قبضه داد، مسافت دیدگاه تا هدف ، یادگار خانواده اش را دقیق محاسبه کرد به قبضه داد. چون خرمشهر را مثل کف دستش می شناخت ، خو شهرش بود.

 درجواب مسئول قبضه که پشت بی سیم با الله و اکبر پرواز گلوله را اعلام کرد ، فریاد کشید "جانم فدای رهبر" یعنی گلوله را رویت کردم .

با انفجار گلوله ها ایستاد به خانه شان خیره شد ، اشک ریخت ، خو خانه ، یادگار خانواده اش بود.
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 04 Khordad 94 ، 03:58
سین الف میم
حضرت فاطمه (س):
کسي که عبادت هاي خالصانه خود را به سوي خدا فرستد، پروردگار بزرگ برترين مصلحت را به سويش فرو خواهد فرستاد.
(بحار الانوار، ج 70، ص 249)
حضرت فاطمه (س):
پاداش خوشرويي در برابر مؤمن بهشت است و خوشرويي با دشمن ستيزه جو، انسان را از عذاب آتش باز مي دارد.
(بحار الانوار، ج 75، ص 401)

امام حسین(ع):
بخشنده ترین مردم کسی است که در هنگام قدرت می بخشد.
الدره الباهره، ص24





نظر بدید
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 03 Khordad 94 ، 19:57
سین الف میم
یک بستنی فروش مسیحی به امام مراجعه کرده و از خرید نکردن مسلمانان شکایت داشت، افزود: در یک روز پس از اقامه نماز جمعه، امام صدر گفت که می خواهیم جایی برویم. جمعی با ایشان همراه شدند که من هم جزو آنان بودم. رفتیم تا رسیدیم به بستنی فروشی آنتیبای مسیحی، امام به آنتیبا گفت که ما آمده ایم در اینجا بستنی بخوریم. آنگاه اول امام و بعد همه حاضران از بستنی های آنتیبا خوردند. این کار امام خیلی صدا کرد. گویا یک بستنی فروش شیعه این گونه تبلیغ کرده بود که چون آنتیبا مسیحی است، شرعاً نمی توان از بستنی های او خورد چرا که اهل کتاب پاک نیستند. و البته این سخن براساس نظر برخی علما عنوان شده بود، اما امام که معتقد به طهارت اهل کتاب بود، تنها به بیان نظر فقهی خود اکتفا نکرد و عملاً اقدامی را انجام داد که بازتاب گسترده ای در جامعه آن روز لبنان داشت.

 ====================
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 03 Khordad 94 ، 12:17
سین الف میم
در ایام صدارت امیرکبیر روزی احتشام الدوله  عموی ناصرالدین شاه که والی بروجرد بود به تهران آمد و به حضور امیرکبیر رسید.

امیرکبیر از احتشام الدوله پرسید: وضع بروجرد چطور است؟

حاکم لرستان جواب داد: قربان اوضاع به قدری امن و امان است که گرگ و میش از یک جوی آب میخورند.

امیر برآشفت و گفت: من میخواهم مملکتی که من صدراعظمش هستم آنقدر امن و امان باشد که گرگی وجود نداشته باشد که در کنار میش آب بخورد. تو میگویی گرگ و میش از یک جوی آب میخورند؟
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 02 Khordad 94 ، 11:06
سین الف میم
پسری با اخلاق و نیک سیرت اما فقیر به خواستگاری دختری رفت.

پدر دختر رو به پسر کرد و گفت: تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد پس من به تو دختر نمیدهم.

چندی بعد پسری پولدار اما بدکردار به خواستگاری همان دختر رفت ، پدر دختر با ازدواج موافقت کرد و در مورد اخلاق پسر گفت : انشاءالله خدا او را هدایت میکند.

دختر گفت: پدر، مگر خدایی که هدایت میکند، با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ 02 Khordad 94 ، 11:02
سین الف میم
سمیناری برگزار شد و پنجاه نفر در آن حضور یافتند. سخنران به سخن گفتن مشغول بود و ناگاه سکوت کرد و به هر یک از حاضرین بادکنکی داد و تقاضا کرد با ماژیک روی آن اسم خود را بنویسند.سخنران بادکنک‌ها را جمع کرد و در اطاقی دیگر نهاد. سپس از حاضرین خواست که به اطاق دیگر بروند و هر یک بادکنکی را که نامش روی آن بود بیابد. همه باید ظرف پنج دقیقه بادکنک خود را بیابند.

همه دیوانه‌وار به جستجو پرداختند؛ یکدیگر را هُل می‌دادند؛ به یکدیگر برخورد می‌کردند و هرج و مرجی راه انداخته بودند که حد نداشت. مهلت به پایان رسید و هیچکس نتوانست بادکنک خود را بیابد.

بعد، از همه خواسته شد که هر یک بادکنکی را اتفاقی بردارد و آن را به کسی بدهد که نامش روی آن نوشته شده است.

در کمتر از پنج دقیقه همه به بادکنک خود دست یافتند.

سخنران ادامه داده گفت: «همین اتّفاق در زندگی ما می‌افتد. همه دیوانه‌وار و سراسیمه در جستجوی سعادت خویش به این سوی و آن سوی چنگ می‌اندازیم و نمی‌دانیم سعادت ما در کجا واقع شده است. سعادت ما در سعادت و مسرّت دیگران است. به یک دست سعادت آنها را به آنها بدهید و سعادت خود را از دست دیگر بگیرید.»

 

برگرفته از : http://www.choolab.ir/
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 01 Khordad 94 ، 06:21
سین الف میم
روایت شده که روزى حضرت امیر علیه السّلام بر فراز منبر مسجد کوفه پس از حمد و ثناى الهى فرمود: اى مردم! گناهان سه قسمند، سپس ساکت شد، شخصى پرسید: یا على علیه السّلام فرمودى گناهان سه قسمند و ساکت شدى؟

فرمود:آرى مى‏خواستم آن را توضیح دهم ولى چیزى به ذهنم رسید، که فاصله بین کلام شد، آرى گناه سه قسم است: گناهى که آمرزیده مى‏گردد و گناهى که آمرزیده نمى‏گردد، و گناهى که هم صاحبش بیم دارد و هم امید، عرض شد  برایمان آن را روشن کن؟

فرمود: آرى گناهى که در دنیا کیفرش را بنده مى‏بیند و خداوند بردبارتر از این است که دو بار بنده را کیفر دهد.

و اما گناهى که بخشیده نمى‏شود، ستم به بندگان خداست، که خداوند سوگند یاد کرده که آن را نیامرزد، اگر چه به آهستگى مشتى بر کسى زده باشند، و یا دستى به سر و صورت انسان یا حیوانى کشیده باشند،

  پس خدا در قیامت آن را قصاص مى‏کند تا مظلمه‏اى به گردن کسى نماند.

اما گناه سوم، گناهى است که خداوند آن را بپوشاند و توبه را روزى وى سازد و همواره از گناه خود ترسان است و امید رحمت دارد، پس ما هم براى او جاى امیدوارى مى‏بینیم.
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 01 Khordad 94 ، 06:17
سین الف میم